با الهام از موسيقي نيل
با الهام از موسيقي نيل
با الهام از موسيقي نيل
روايت پيمان يزدانيان از آهنگ سازي يوسف پيامبر (ص)
طبق اسناد موجود ، تصوري که از هر موسيقي قديمي تراز دو هزار سال پيش داريم ، فقط يک توهم هاليوودي است وبدوي بودن سازهايي که حتي امروزه در موزه ها يافت مي شود خود دليل محکمي بر عدم توانائي اجراي قابل عرض وتصور امروز را در بر دارد . ضمن تحقيق مفصل در اين زمينه پيش از شروع موسيقي يوسف پيامبر (ع) ( حتي با رجوع به منابع خارج از ايران در کشورهاي فرانسه وايتاليا در مورد مصر باستان وموسيقي آن دوران ) به اين نقطه رسيدم که مي توانم به منبعي به نام موسيقي نيل اقتدا کنم ، هر چند حتي اين موسيقي که امروزه به عنوان منبع فولکلوريک اين جغرافيا در دسترس قرار دارد فقط بيانگر نوعي رنگ آميزي موروثي است که طي هزاران سال صدها بار تغيير يافته که البته امري بديهي ست ، کما اين که با مطالعه موسيقي درويش خان يا رديف هاي ميرزا عبدالله حداکثر مي توان تا موسيقي دوران قاجار پيش رفت وادعاي درک ملموس از موسيقي دوران هخامنشيان قابليت اثبات کامل نداشته وفقط در حيطه يک فرضيه باقي مي ماند . بنابراين در صورتي که قدري به موسيقي فيلم هاي تاريخي دنيا توجه کنيم در مي يابيم که استفاده از ارکسترهاي بزرگ سمفونيک بر روي فيلم هايي همچو ال سيده ، لارنس عربستان ، بن هور، محمد رسول الله (ص) وغيره فقط براي نشان دادن عظمت وجلال آن دوران يا آن تصاوير بوده وبس . هر چند همگي سعي در استفاده از ملودي ها وهارموني هايي داشته اند که ما را به فضاي آن دوران نزديک کنند ولي هيچ يک ادعا ويا اثباتي بر انطباق با منبع اصلي ندارند . گهگاه مي توان با استفاده از رنگ سازهايي که فقط شباهت به رنگ آميزي آن دوران داشته ( ولي مطلقا عين همان نيستند ) فقط اندکي به فضاي موسيقي دوران باستان نزديک تر شد .
منبع موسيقي نيل نشان مي داد که موسيقي ها عمدتا بايد با حالتي از آواز به همراهي سازي در پس زمينه همچون داربوکا با ريتم تند به قسمت رقصي متصل شود . با انجام اتودهايي با اين تفکر وارد کار شدم ، ولي بلافاصله پس از به کارگيري ريتم داربوکا با واکنش طبيعي کارشناس سريال مبني بر مغايرت اتودها با شئونات اسلامي مواجه شديم . پس از جلسات متعدد متقاعد شدم همان طور که طراح لباس به علت موازين اسلامي ناچار بوده از استفاده از لباس هاي برهنه که البسه طبيعي آن دوران است اجتناب کند ، ما نيز بايد در جست وجوي سرنخ ديگري براي موسيقي باشيم .
طبعا تنها بعدي که برايم باقي بود رفتن در لايه هاي زيرين داستان يعني معنويت و روابط انساني وراي زمان ومکان بود . بدين ترتيب مي شد حداقل با بار معنايي داستان هم راستا شد ولي نکته ديگر اين بود که با توجه به اختلافي که در مکان هاي فيلم داشتيم ( مثلا از کلبه احزان تا قصر فرعون يا از زندان تا معبد خدايان ) و همچنين تنوع فضا ها ( اعم از دسيسه و توطئه تا مراسم سوگواري يا تاجگذاري ) و البته احساس هاي گوناگون وغيره مي بايست در عين تنوع به نوعي هماهنگي نيز مي رسيديم وبنابراين بايد از وارياسيون هايي استفاده مي کردم که قياس آن ها را در قسمت هاي مختلف ساده تر مي کرد در مورد حجم موسيقي توليد شده بر روي تصاوير مي بايست از استانداردهاي عمومي استفاده مي کردم. توليد بي رويه و بيش از حد موسيقايي در يک سريال طولاني حتي اگر کاري عملي باشد ناگزير به عدم انسجام شنوايي بيننده مي انجامد وبدين خاطر همواره بايد از آن پرهيز کرد که يکي از راهکارها همان وارياسيون است که نام بردم . اين وارياسيون ها گاه به صورت ميکس هاي مجدد از روي مالتي ترک هاي موجود با ظرافتي استادانه توسط همکار خوبم رضا عسگرزاده انجام مي شد وگاه بازنويسي وارياسيون جديد وضبط واجراي مجدد تنها راه حل مي نمود . به همين علت ازضبط ارکستر در جا پرهيز کرده وهمواره به صورت ضبط مالتي ترک هر گروه سازي به صورت جداگانه استفاده کرديم ( البته اين کار مسئوليت مهندس صدا را در ميکس نهايي صد چندان کرد . )
به کارگيري دو الگوي موسيقي ارکسترال وبافت بومي ، يکي از انتخاب هاي خوب والبته غيرقابل اجتناب بود . هر چند به نظر مي رسيد که شايد کليشه اي کردن فرمت هارموني ها و مثلا رفتن به سراغ موتيف هاي عامه پسند ( چه بسا حتي يک ترانه دلچسب با صداي يک خواننده معروف آن طورکه در سايرسريال ها مد شده است !) ساده ترين راه به نظر مي آمد ، ولي در جست وجو براي بياني جديدتر و خارج از کليشه بودم وبه همين علت در موارد بساري از بافت کاملا کلاسيک استفاده کردم وگاهي نيز سازي شرقي را با ارکستر هم آوا کردم . جالب اين جاست که موسيقي سريال حتي در همين بخش هاي کلاسيک نيز بيشتر از حد انتظارم مورد استقبال عموم قرار گرفت ( حداقل اين طور که باز خوردهاي من نشان مي داد ) و از اين بابت مرا صد چندان به نحوه کارم اميدوارتر کرد . اين استقبال از سوي مردم براي داشتن موسيقي بر روي سي دي حتي پس از اتمام سريال نيز ادامه دارد به طوري که انتظار مي رود نسبت به انتشار آن توسط صاحبان آن اقدام شود .البته با توجه به حجم بالاي موسيقي فقط مي توان گلچيني از آن را منتشر کرد . درجلساتي که با صدا گذار فيلم آقاي دلپاک داشتيم سعي کرديم به نوعي به ترکيب مناسب از صداوموسيقي برسيم ، تا جايي که ممکن بود نه تنها اين دو مورد مزاحم يکديگر نباشند بلکه کمک يار هم باشند صدابرداري سر صحنه در بسياري از موارد براي صدا گذار به علت وجود صداهاي اضافي ومزاحم ايجاد دردسر کرده بود ،پس لازم بود که در موارد بسياري که به صورت عادي نياز به موسيقي نبود ( حداقل از ديدگاه من که همواره طرفدار سکوت بيشتر بر روي تصاوير هستم ) از موسيقي به نفع حذف هام اضافي استفاده کنند .
بدين ترتيب به کارگيري موسيقي به عنوان ابزار کمکي صدايي و همچنين به عنوان خود موسيقي فيلم در برخي از قسمت ها پرحجم ديده شدن موسيقي را بر روي تصاوير سبب شد که اين هم خود تجر به اي بود در اين سريال نخستين چيزي که به نظر مي آمد اين بود که بايد دست کم بخشي از موسيقي آن به صورت تصنيفي اقتباس شده از اشعار حافظ با مضمون يوسف گم گشته بازآيد... باشد واين اولين راه حل بود ،اما هميشه اولين راه حل بهترين راه نيست واين سليقه من نبود تصور من اين بود که اين سريال بر گرفته از يک داستان قرآني است وبراي همين ما در تيتراژ با بسم الله الرحمن الرحيم شروع کرديم وآيات سوره يوسف را به صورتي آورديم که به چند شکل دکلمه ، تلاوت وهم آواخواني شده وسپس درهمان دستگاه يک پاساژ سريع سازهاي بادي وارد ارکستر مي شود . درواقع موسيقي ما از همان ابتدا آغاز شده واز متني که با داستان مرتبط بوده به نحوي بهره گرفته ايم تا اصالت داستان نيز حفظ شود و البته فکر اوليه اين کاراز خود آقاي سلحشور بود که به نحوي از قرآن در موسيقي استفاده شود ومن حدود شرعي آن را مطرح کردم که به هر حال اين خواست کارگردان قابل اجرا بود وبه نظرمن هم اجراي اين آيات به صورت تواشيح بسيارخوب در مي آمد . براي تغيير رنگ موسيقي عنوان بندي آغازين نسبت به موسيقي متن نيز تنظيم هاي خودم است ،ولي اين تغيير رنگ را کاملا دوست داشتم . رنگ آميزي زيبايي که شايسته يک سريال تاريخي است . به غير از استفاده تمام عيار از امکانات ارکستري ( عمدتا با اجراي دوستان خوبم در ارکستر سمفونيک تهران ) در الگوي اول در مورد به کارگيري سازه هاي بومي درالگوي دوم فيلم بايد خاطر نشان کنم که درکنار سازه هايي همچون نرمه ناي ،رباب ، قيچيک وکمانچه از چنگ ، عود ،طبل ، ني ، دايره زنگي وساده ، بندير ، قانون ، قاشقک وسنجک انگشتي ( البته همگي با نوازندگان بسيار چيره دست وتوانايي همچون ارسلان کامکار ، صبا عليزاده ، نيما عليزاده ، پاشا هنجني ، حبيب مفتاح بوشهري ، رضا آبائي ، رضا عسگرزاده ، علي بوستان و ...) استفاده شده ( گمان کنم تنها ساز دابوکا يا همان تمپو دراين ميان مغضوب شد )، ولي در جاهايي که موسيقي صحنه اي لازم بوده است مثل موسيقي رامشگران بر روي کشتي تفريحي زليخا ويا موسيقي دربارکه به صورت پس زمينه گاه شنيده مي شد بيشتر از عود وطبل ( البته با ريتم کند وغير رقصي )؛ درصحنه هاي چوپانان در صحرا و يا حرکت کاروان ها بيشتر از ني ، ني لبک ، دايره ،سنجک انگشتي ، زنگ و زنگوله موزون ؛ ودر کلوز آپ هاي زليخا درحال نواختن از هارپ بزرگ به جاي چنگ کوچک استفاده شد .
اما در نهايت تاسف بايد گفت حتي يک سوم از زيبايي هاي اين موسيقي با پخش ضعيف صدا وسيما به علت مسائل فني به گوش نمي رسيد . گوش دادن به يک موسيقي استريو با جزئيات فراوان به صورت مونو مانند اين است که کار رنگارنگ يک طراحي صحنه خوب رابا يک تلويزيون سياه و سفيد پانزده اين چي ببينيم ! اين دردناک نيست ؟ شايسته است همزمان با توليد چنين سريال هايي کمي به فکر غني تر کردن امکانات فني پخش تلويزيوني نيز باشيم .
منبع:نشريه صنعت سينما ،شماره 83
/خ
طبق اسناد موجود ، تصوري که از هر موسيقي قديمي تراز دو هزار سال پيش داريم ، فقط يک توهم هاليوودي است وبدوي بودن سازهايي که حتي امروزه در موزه ها يافت مي شود خود دليل محکمي بر عدم توانائي اجراي قابل عرض وتصور امروز را در بر دارد . ضمن تحقيق مفصل در اين زمينه پيش از شروع موسيقي يوسف پيامبر (ع) ( حتي با رجوع به منابع خارج از ايران در کشورهاي فرانسه وايتاليا در مورد مصر باستان وموسيقي آن دوران ) به اين نقطه رسيدم که مي توانم به منبعي به نام موسيقي نيل اقتدا کنم ، هر چند حتي اين موسيقي که امروزه به عنوان منبع فولکلوريک اين جغرافيا در دسترس قرار دارد فقط بيانگر نوعي رنگ آميزي موروثي است که طي هزاران سال صدها بار تغيير يافته که البته امري بديهي ست ، کما اين که با مطالعه موسيقي درويش خان يا رديف هاي ميرزا عبدالله حداکثر مي توان تا موسيقي دوران قاجار پيش رفت وادعاي درک ملموس از موسيقي دوران هخامنشيان قابليت اثبات کامل نداشته وفقط در حيطه يک فرضيه باقي مي ماند . بنابراين در صورتي که قدري به موسيقي فيلم هاي تاريخي دنيا توجه کنيم در مي يابيم که استفاده از ارکسترهاي بزرگ سمفونيک بر روي فيلم هايي همچو ال سيده ، لارنس عربستان ، بن هور، محمد رسول الله (ص) وغيره فقط براي نشان دادن عظمت وجلال آن دوران يا آن تصاوير بوده وبس . هر چند همگي سعي در استفاده از ملودي ها وهارموني هايي داشته اند که ما را به فضاي آن دوران نزديک کنند ولي هيچ يک ادعا ويا اثباتي بر انطباق با منبع اصلي ندارند . گهگاه مي توان با استفاده از رنگ سازهايي که فقط شباهت به رنگ آميزي آن دوران داشته ( ولي مطلقا عين همان نيستند ) فقط اندکي به فضاي موسيقي دوران باستان نزديک تر شد .
منبع موسيقي نيل نشان مي داد که موسيقي ها عمدتا بايد با حالتي از آواز به همراهي سازي در پس زمينه همچون داربوکا با ريتم تند به قسمت رقصي متصل شود . با انجام اتودهايي با اين تفکر وارد کار شدم ، ولي بلافاصله پس از به کارگيري ريتم داربوکا با واکنش طبيعي کارشناس سريال مبني بر مغايرت اتودها با شئونات اسلامي مواجه شديم . پس از جلسات متعدد متقاعد شدم همان طور که طراح لباس به علت موازين اسلامي ناچار بوده از استفاده از لباس هاي برهنه که البسه طبيعي آن دوران است اجتناب کند ، ما نيز بايد در جست وجوي سرنخ ديگري براي موسيقي باشيم .
طبعا تنها بعدي که برايم باقي بود رفتن در لايه هاي زيرين داستان يعني معنويت و روابط انساني وراي زمان ومکان بود . بدين ترتيب مي شد حداقل با بار معنايي داستان هم راستا شد ولي نکته ديگر اين بود که با توجه به اختلافي که در مکان هاي فيلم داشتيم ( مثلا از کلبه احزان تا قصر فرعون يا از زندان تا معبد خدايان ) و همچنين تنوع فضا ها ( اعم از دسيسه و توطئه تا مراسم سوگواري يا تاجگذاري ) و البته احساس هاي گوناگون وغيره مي بايست در عين تنوع به نوعي هماهنگي نيز مي رسيديم وبنابراين بايد از وارياسيون هايي استفاده مي کردم که قياس آن ها را در قسمت هاي مختلف ساده تر مي کرد در مورد حجم موسيقي توليد شده بر روي تصاوير مي بايست از استانداردهاي عمومي استفاده مي کردم. توليد بي رويه و بيش از حد موسيقايي در يک سريال طولاني حتي اگر کاري عملي باشد ناگزير به عدم انسجام شنوايي بيننده مي انجامد وبدين خاطر همواره بايد از آن پرهيز کرد که يکي از راهکارها همان وارياسيون است که نام بردم . اين وارياسيون ها گاه به صورت ميکس هاي مجدد از روي مالتي ترک هاي موجود با ظرافتي استادانه توسط همکار خوبم رضا عسگرزاده انجام مي شد وگاه بازنويسي وارياسيون جديد وضبط واجراي مجدد تنها راه حل مي نمود . به همين علت ازضبط ارکستر در جا پرهيز کرده وهمواره به صورت ضبط مالتي ترک هر گروه سازي به صورت جداگانه استفاده کرديم ( البته اين کار مسئوليت مهندس صدا را در ميکس نهايي صد چندان کرد . )
به کارگيري دو الگوي موسيقي ارکسترال وبافت بومي ، يکي از انتخاب هاي خوب والبته غيرقابل اجتناب بود . هر چند به نظر مي رسيد که شايد کليشه اي کردن فرمت هارموني ها و مثلا رفتن به سراغ موتيف هاي عامه پسند ( چه بسا حتي يک ترانه دلچسب با صداي يک خواننده معروف آن طورکه در سايرسريال ها مد شده است !) ساده ترين راه به نظر مي آمد ، ولي در جست وجو براي بياني جديدتر و خارج از کليشه بودم وبه همين علت در موارد بساري از بافت کاملا کلاسيک استفاده کردم وگاهي نيز سازي شرقي را با ارکستر هم آوا کردم . جالب اين جاست که موسيقي سريال حتي در همين بخش هاي کلاسيک نيز بيشتر از حد انتظارم مورد استقبال عموم قرار گرفت ( حداقل اين طور که باز خوردهاي من نشان مي داد ) و از اين بابت مرا صد چندان به نحوه کارم اميدوارتر کرد . اين استقبال از سوي مردم براي داشتن موسيقي بر روي سي دي حتي پس از اتمام سريال نيز ادامه دارد به طوري که انتظار مي رود نسبت به انتشار آن توسط صاحبان آن اقدام شود .البته با توجه به حجم بالاي موسيقي فقط مي توان گلچيني از آن را منتشر کرد . درجلساتي که با صدا گذار فيلم آقاي دلپاک داشتيم سعي کرديم به نوعي به ترکيب مناسب از صداوموسيقي برسيم ، تا جايي که ممکن بود نه تنها اين دو مورد مزاحم يکديگر نباشند بلکه کمک يار هم باشند صدابرداري سر صحنه در بسياري از موارد براي صدا گذار به علت وجود صداهاي اضافي ومزاحم ايجاد دردسر کرده بود ،پس لازم بود که در موارد بسياري که به صورت عادي نياز به موسيقي نبود ( حداقل از ديدگاه من که همواره طرفدار سکوت بيشتر بر روي تصاوير هستم ) از موسيقي به نفع حذف هام اضافي استفاده کنند .
بدين ترتيب به کارگيري موسيقي به عنوان ابزار کمکي صدايي و همچنين به عنوان خود موسيقي فيلم در برخي از قسمت ها پرحجم ديده شدن موسيقي را بر روي تصاوير سبب شد که اين هم خود تجر به اي بود در اين سريال نخستين چيزي که به نظر مي آمد اين بود که بايد دست کم بخشي از موسيقي آن به صورت تصنيفي اقتباس شده از اشعار حافظ با مضمون يوسف گم گشته بازآيد... باشد واين اولين راه حل بود ،اما هميشه اولين راه حل بهترين راه نيست واين سليقه من نبود تصور من اين بود که اين سريال بر گرفته از يک داستان قرآني است وبراي همين ما در تيتراژ با بسم الله الرحمن الرحيم شروع کرديم وآيات سوره يوسف را به صورتي آورديم که به چند شکل دکلمه ، تلاوت وهم آواخواني شده وسپس درهمان دستگاه يک پاساژ سريع سازهاي بادي وارد ارکستر مي شود . درواقع موسيقي ما از همان ابتدا آغاز شده واز متني که با داستان مرتبط بوده به نحوي بهره گرفته ايم تا اصالت داستان نيز حفظ شود و البته فکر اوليه اين کاراز خود آقاي سلحشور بود که به نحوي از قرآن در موسيقي استفاده شود ومن حدود شرعي آن را مطرح کردم که به هر حال اين خواست کارگردان قابل اجرا بود وبه نظرمن هم اجراي اين آيات به صورت تواشيح بسيارخوب در مي آمد . براي تغيير رنگ موسيقي عنوان بندي آغازين نسبت به موسيقي متن نيز تنظيم هاي خودم است ،ولي اين تغيير رنگ را کاملا دوست داشتم . رنگ آميزي زيبايي که شايسته يک سريال تاريخي است . به غير از استفاده تمام عيار از امکانات ارکستري ( عمدتا با اجراي دوستان خوبم در ارکستر سمفونيک تهران ) در الگوي اول در مورد به کارگيري سازه هاي بومي درالگوي دوم فيلم بايد خاطر نشان کنم که درکنار سازه هايي همچون نرمه ناي ،رباب ، قيچيک وکمانچه از چنگ ، عود ،طبل ، ني ، دايره زنگي وساده ، بندير ، قانون ، قاشقک وسنجک انگشتي ( البته همگي با نوازندگان بسيار چيره دست وتوانايي همچون ارسلان کامکار ، صبا عليزاده ، نيما عليزاده ، پاشا هنجني ، حبيب مفتاح بوشهري ، رضا آبائي ، رضا عسگرزاده ، علي بوستان و ...) استفاده شده ( گمان کنم تنها ساز دابوکا يا همان تمپو دراين ميان مغضوب شد )، ولي در جاهايي که موسيقي صحنه اي لازم بوده است مثل موسيقي رامشگران بر روي کشتي تفريحي زليخا ويا موسيقي دربارکه به صورت پس زمينه گاه شنيده مي شد بيشتر از عود وطبل ( البته با ريتم کند وغير رقصي )؛ درصحنه هاي چوپانان در صحرا و يا حرکت کاروان ها بيشتر از ني ، ني لبک ، دايره ،سنجک انگشتي ، زنگ و زنگوله موزون ؛ ودر کلوز آپ هاي زليخا درحال نواختن از هارپ بزرگ به جاي چنگ کوچک استفاده شد .
اما در نهايت تاسف بايد گفت حتي يک سوم از زيبايي هاي اين موسيقي با پخش ضعيف صدا وسيما به علت مسائل فني به گوش نمي رسيد . گوش دادن به يک موسيقي استريو با جزئيات فراوان به صورت مونو مانند اين است که کار رنگارنگ يک طراحي صحنه خوب رابا يک تلويزيون سياه و سفيد پانزده اين چي ببينيم ! اين دردناک نيست ؟ شايسته است همزمان با توليد چنين سريال هايي کمي به فکر غني تر کردن امکانات فني پخش تلويزيوني نيز باشيم .
منبع:نشريه صنعت سينما ،شماره 83
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}